نويسنده: دکتر پروانه محمدخاني




 

با فرد پرخاشگر چگونه برخورد كنيم؟

متداول ترين نحوه ي برخورد با افراد پرخاشگر تنبيه آن هاست. تنبيه شديد اين افراد فقط آن ها را وادار به تبعيت مي كند، ولي آن ها را متوجه زشتي عمل خود نمي كند. علاوه بر آن، فرد پرخاشگر را خشمگين تر مي كند و جز اثر منفي اثر ديگري ندارد. يعني تنبيه ممكن است در كوتاه مدت رفتار پرخاشگرانه را كاهش دهد، ولي در درازمدت حتي آن را افزايش نيز مي دهد. از آن جا كه احتمال دارد تنبيه ملايم نگرش فرد را نسبت به رفتارش تغيير دهد، ممكن است تأثير مثبتي داشته باشد. گاهي روشي به نام تنبيه جايگزين از هر دوي اين روش ها مؤثرتر واقع مي شود. تنبيه جايگزين به اين معني است كه در حضور كودك، اشخاصي كه رفتارهاي مشابهي دارند، تنبيه شوند. فلسفه ي زيربنايي مجازات هاي اجتماعي از قبيل زندان، جريمه، اعدام، همين تنبيه جايگزين است.
گاهي روان شناسان توجيه مي كنند كه به جاي تنبيه رفتار پرخاشگرانه، رفتار مغاير با آن تقويت شود. براي مثال، اگر وقتي فرد مبادرت به رفتار جرئتمندانه مي كند، تشويق شود، رفته رفته اين رفتار را جايگزين رفتار پرخاشگرانه مي كند. يك راه ديگر براي مقابله با رفتار پرخاشگرانه، فرصت دادن به فرد پرخاشگر براي ابراز هيجانات پرخاشگرانه ي خود است. روان شناسان معتقدند، ابراز هيجان ناشي از خشم احتمال اعمال پرخاشگرانه ي بعدي را كاهش مي دهد. گاهي حتي ايفاي نقش يا بازي نمايشي اي كه در آن به فرد فرصت داده شود تا احساس خشم خود را تخليه كند مؤثر واقع مي شود. البته مخالفان اين رويكرد اظهار مي كنند كه اين فرصت ها شايد حتي موجب بدآموزي شود، چرا كه به فرد مي آموزد كه خشمش را بيرون بريزد.
يكي ديگر از راه هايي كه روان شناسان به آن مي پردازند تلاش براي تغيير نگرش و افكاري است كه خشم برانگيزند. اين روش متضمن آن است كه به افراد بياموزيم خشم نتيجه ي افكار منفي و محرك است و فرد با شناخت اين افكار خودآيند( كه معمولاً مغاير با واقعيت شان تعبير شده اند) مي تواند خشم خود را مهار كند.
گاهي اين افكار خودآيند، ريشه در باورها، عقايد و اصول زيربنايي اي دارد كه فرد در طول زندگي خود ياد گرفته، يا به او تحميل شده است. براي مثال، در برخي از ايدئولوژي ها، اعتقاداتي مبني بر اين كه افراد خاصي بد يا شيطاني هستند به افراد القا مي شود. در بسياري از موارد افراد براساس اين جهت گيري هاي القايي حتي اقدام به كشت و كشتار قوم، طايفه، يا فردي مي كنند كه درباره ي آن ها چنين باوري دارند. براي اين افراد روان درماني هاي طولاني مفيد خواهد بود. آن ها در فرايند روان درماني به الگوهاي فكري اي كه موجب گزينش اين جهت گيري ها شده، و به ميزان اجبارشان به پيروي از اين الگوها پي مي برند و قادر خواهند شد تا رفتار سازگارانه اي را با چنين الگوهاي فكري اي اتخاذ كنند. براي مثال، افرادي كه الگوي فكري شان مبتني بر خطرناك بودن دنيا، لزوم اجتناب از موقعيت ها و مردم ستيزي است، براي سازگاري با اين الگوي ذهني مي توانند رفتاري را اتخاذ كنند كه خطر واقعي و خيالي را براي شان متمايز كند تا بتوانند در هر دو موقعيت، رفتاري سالم و بهداشتي داشته باشد.
اما، بهترين و انساني ترين راه اين است كه افراد نيازها، توانايي ها، خواسته ها، افكار و احساسات خود را بشناسند، بتوانند آن ها را بيان كنند و مديريت نمايند. اين ها همه فقط با جرئتمندي و رفتار جرئتمندانه قابل حصول است.

چه عواملي زمينه ساز پرخاشگري هستند؟

پيشتر به پيامدهاي رفتاري تقويت كننده، يادگيري ها، و افكار منفيِ خود آيند به عنوان عوامل محرك خشم اشاره كرديم؛ حال شرايطي را معرفي مي كنيم كه مي تواند زمينه ساز پرخاشگري باشد.
يكي از عوامل زمينه ساز پرخاشگري، خانواده است. اگرچه خانواده همواره به عنوان سرپناه و محيطي تلقي شده كه اعضاي آن برپايه ي عواطف دوجانبه از يكديگر حمايت مي كنند، اما همين خانه و خانواده مكان و جايي است كه دامنه ي وسيعي از رفتارهاي پرخاشگرانه در آن به وقوع مي پيوندد.
پرخاشگري خانوادگي به شكل هاي مختلف پرخاشگري جسمي، جنسي و رواني از ديرباز در خانه رخ مي داده است- از رفتار پرخاشگرانه اي كه هابيل را قرباني قابيل كرد؛ تا نتايج مطالعات اخير كه داده هاي بسياري براي اين مدعا ارائه داده اند.
پرخاشگري خانوادگي به ويژه در جوامع مردم سالار ديده مي شود كه خود موجب پيدايش الگوهاي پرخاشگرانه براي نسل هاي آتي مي شود. در بسياري از جوامع، پرخاشگري حتي نمايش غيرت و مردانگي تلقي شده و از آن حمايت مي شود. ناگفته پيداست كه در چنين خانواده هايي پسران پرچم دار چنين رفتارهايي مي شوند و رفتارهاي آن ها به لحاظ اجتماعي ارزشمند نيز تلقي مي شود. براي مثال، در چنين جوامعي مردان به بهانه ي غيرت يا تعصب نسبت به خواهران، مادر يا همسر خود، بر آن ها حكم فرمايي مي كنند.
دومين عامل، شرايط حاكم بر مدرسه و نهادهاي ديگر اجتماعي است كه از يك سو فشارهاي مسئولين، هم كلاسي ها و هم سالان ايجاد خشم مي كنند و از سوي ديگر فرد را وا مي دارند تا به منظور مصون ماندن در برابر اين فشارها، خود الگوهاي رفتار پرخاشگرانه داشته باشد. قانون جنگل: « اگر نكشي كشته مي شوي» . البته هميشه اين طور نيست، كساني هم هستند كه نقش آزارديده پيدا مي كنند. يعني هميشه هستند كساني كه آزار مي دهند و فردي كه آزار مي بيند. اين افراد همان منفعل ها هستند. افراد مضطربي كه اعتماد به نفس شان كم است، خيلي مطيع هستند. آن ها به زور مي آموزند كه تن به كارهايي بدهند كه برخلاف ميل شان است تا از شر زورگويان آسوده باشند.
سومين عامل رسانه هاي گروهي به خصوص تلويزيون است. نمايش فيلم ها و صحنه هاي پرخاشگرانه يا افراد پرخاشگر در قالب قهرمان ملي و يا فرد برنده عملاً رفتارهاي پرخاشگرايانه را از طريق يادگيريِ جانشيني انتقال مي دهد. افراد به ويژه كودكان و نوجوانان مستعد همانند سازي با شخصيت هايي هستند كه براي ديگران پرجاذبه و قابل احترام مي نمايند.
پرورش فرزندان جرئتمند احتمال وقوع پرخاشگري يا رفتار منفعلانه را به راستي كاهش مي دهد. رفتار پرخاشگرانه و منفعلانه از عناصر شخصيتي هستند كه مي توانند دنيا را خطرناك كنند. پرخاشگري ريشه ي تمامي اعمال خطرناك بشري است و متأسفانه بسياري از آن ها افراد منفعل را به خدمت مي گيرند تا خشم خود را به جامعه ي بشري فرافكنند.
منبع مقاله:
محمدخاني، پروانه، (1388) فرزندان خجالتي يا پرخاشگر، تهران: نشر قطره، چاپ اول.